کتاب به شرط فالوور - یادداشت روزنامه ایران

در ضرورت توجه به کیفیت آثار ادبی

کتاب به شرط فالوور

عبدالرحیم سعیدی‌راد
شاعر
به‌نظر می‌رسد هنوز هم وقتی به کارنامه ادبیات معاصر، خصوصاً شعر معاصر نگاه کنیم، می‌بینیم که خلاقیت، جدیت، توجه و نگاه نو در دهه 60 و 70 بیش از ادامه آن تا به امروز است. کمی واکاوی در این زمینه، ما را به این می‌رساند که نقد و بررسی در ادبیات بهتر صورت می‌گرفت و صدای نقد منصفانه به‌طور واضح به گوش می‌رسید. مطبوعات اغلب صفحات شعر و نقد بررسی داشتند و بسیاری از جریان‌سازی‌های ادبی در این صفحات شکل می‌گرفت. این روزها واقعاً جای خالی‌شان احساس می‌شود.
از طرفی انجمن‌های ادبی در سراسر کشور در پیشبرد اشعار نقش ویژه‌ای داشتند. اما امروزه این نقش‌ها کمرنگ شده و کتاب‌های شعر که حاصل و نتیجه این فعالیت‌ها هستند، نمایش دیگری دارند و به ندرت می‌توان کتاب شعری پیدا و به مخاطبان معرفی کرد.
 اغلب ناشران حتی ناشران تخصصی توجه‌شان به چاپ و نشر اشعار باکیفیت نیست بلکه در شرایط فعلی هرکس پول چاپ کتابش را بدهد به‌راحتی می‌تواند آن را چاپ کند. یا اینکه نگاه می‌کنند که فلانی چقدر در فضای مجازی فالوور و دنبال کننده دارد و با این رویکرد که کتابش به فروش می‌رود آن را چاپ
می‌کند.
پیش از این به یاد دارم برخی از ناشران گروه‌های داوری و بررسی داشتند و در انتخاب کتاب شعر دقت به خرج می‌دادند اما متأسفانه این روند نیز به هر دلیل رو به افول است. حاصل همه این کم‌توجهی‌ها و بازاری‌انگاری به کتاب‌های شعر این شده است که پیدا کردن کتاب ارزشمند یا کتابی که سرش به تنش بیارزد، مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه شده است.
روزانه در حدود 10 تا 15 کتاب شعر جدید وارد بازار نشر می‌شوند. آن هم با شمارگان زیر 500 نسخه. در روزگار گذشته شمارگان کتاب‌های شعر 2500 نسخه بود که اغلب معترض بودیم که خیلی کم است اما امروز اگر ببینیم کتاب در هزار نسخه چاپ شده می‌گوییم خوب است. با این احوال شاهد هستیم که کتاب‌های سهراب، فروغ، حافظ، سعدی، نیما و... برخی شعرای دیگر هنوز و هنوز در چاپ‌های مجدد با شمارگان بالا و جلدهای آنچنانی چاپ می‌شوند و بازار فروش خوبی هم دارند. این بدان معنی است که مردم شعرشناس ما فرق شعرهای خوب و بد و ضعیف را به‌خوبی تشخیص می‌دهند و در این اوضاع گرانی کتاب، به سمت کتاب‌هایی می‌روند که ارزش خواندن و وقت گذاشتن برای آن را داشته باشند.
حرف آخر اینکه ضروری‌ است تدبیری نو اندیشیده شود. هم شاعران بخصوص جوانان برای چاپ کتابشان صبور باشند، هم در جای جای کشور موضوع نقد و بررسی جدی گرفته شود، هم ناشران گروه‌های بررسی کتاب داشته باشند و هر کتابی را چاپ نکنند و هم مسئولان امر یاد کنند از شاعران پیشکسوتی که به دلیل گرانی کتاب توان پرداخت هزینه چاپ کتاب‌های‌شان را ندارند تا جامعه ادبی کشور از آثار آنها بی‌بهره نباشد.

https://www.irannewspaper.ir/?nid=7774&pid=9&type=0

 

هویت ملی

 

جایگاه هویت ملی در شعر دفاع مقدس (جایگاه،هویت) نشریه الکترونیک قدیری

نشست صمیمی شاعران با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1400/06/27/1400062722552013523616384.jpg

 

 

 

«دختران دشت برچى» چاپ می‌شود

همدردی شاعران با دانش‌آموزان شهید کابل در «دختران دشت برچى» چاپ می‌شود

کتاب «دختران دشت برچى»، شامل مجموعه اشعار شاعران فارسى‌زبان کشورهاى مختلف در سوگ حادثه تروریسی در کابل و در راستای همدردى و تسلاى خانواده‌هاى داغدار این مصیبت بزرگ گردآوری شده است.

همدردی شاعران با دانش‌آموزان شهید کابل در «دختران دشت برچى» چاپ می‌شود

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، کتاب «دختران دشت برچى» به زودی از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب خواهد شد.

با وقوع حادثه تروریستى و حمله ناجوانمردانه به مدرسه دخترانه سیدالشهدا(ع) که منجر به شهادت و مجروح شدن تعداد زیادى از دختران معصوم «دشت برچى» کابل شد، خانواده‌های دانش‌آموزان قربانی این انفجار به جای تدارک ملزومات عید فطر، در قبرستانی در دامنه کوه ۴۰ دختران گردهم آمدند تا اجساد عزیزان خود را به خاک بسپارند. این حادثه تروریستی خاطرات تلخى را براى همیشه در ذهن تاریخ ثبت کرده است.

کتاب «دختران دشت برچى»، شامل مجموعه اشعار شاعران فارسى‌زبان کشورهاى مختلف است که  در سوگ این حادثه دلخراش و همچنین همدردى و تسلاى خانواده‌هاى داغدار این مصیبت بزرگ گردآوری شده است.

اشعار در قالب‌هاى مختلف غزل، قصیده، مثنوى، رباعى، چهارپاره و ... سروده‌ شده و محمدکاظم کاظمى و علیرضا قزوه بر آن مقدمه نوشته‌اند.

گزینش و انتخاب اشعار برعهده محمدمهدى عبداللهى و عبدالرحیم سعیدى‌راد از شاعران انقلابى کشور بوده است.

انتهای پیام/

خاطره ای از مجید زمانی اصل

وصیّت
عبدالرحیم سعیدی راد

روز شنبه (۲۳تیر ۸۶) برای یه ماموریت کاری رفته بودم اهواز. عصر این روز نیم ساعت مانده به پرواز برای برگشت به تهران. رفتم سر میدون شهدا . جایی که مجید زمانی اصل بساط کتابفروشی داره. طبق معمول سرش توی کتاب بود. اگه همه کتاباشو کسی جمع می کرد متوجه نمی شد.
بالای سرش رفتم . غرق خواندن کتابی از« لورکا » بود ، طوری که اگه کسی همه کتاباشو می برد متوجه نمی شد.
به شوخی گفتم: این کتاب چند ؟
سرش رو از لای کتاب بیرون آورد و گفت: کدوم ؟!
چشمش که به من افتاد گفت: به به ! تو کجا ، اینجا کجا ؟... بعد هم به رسم جنوبی ها شانه هامو بوسید.

یادی از خاطرات گذشته شد. از تیمور ترنج و نعیم موسوی و مهدی رستگار حرف زدیم. و از آرش باران پور.
بعد گفت: یه روز آرش روی همین موزاییک ( اشاره کرد به یه موزاییک که رنگش با بقیه موزاییک های پیاده رو فرق داشت ) ايستاد و گفت: مجید ! ... اوستا رفت.
بعد با يه حالت خاص كه از آرش بعيد بود ادامه داد: یه روز هم تو باید اینجا بایستی و بگی : آرش رفت !
مجيد كه ديگه حالا موهاش جو گندمي شده و چهره شو جا افتاده تر نشون ميده يه مكثي كرد و گفت : حالا هم من بهت ميگم كه ديگه منم مرگ رو دوست دارم. نه اين كه بخوام اداي آدماي مرگ آگاه رو در بيارم. ولي دوست دارم يه روز تو هم بياي اهواز روي همين موزاييك بايستي و به بچه هاي شاعر اهوازي بگي : مجيد هم رفت !
ناراحت شدم از حرفاش. براش دعاي سلامتي كردم ، ولي اون با خنده گفت: بهت وصيت مي كنم كتاب شعرمو چاپ كني ! ... شعرامو از اينور و اونور جمع كن و چاپ كن ! ... حبيب باوي هم از شعرام خبر داره. خيلي هاشونو اون جمع كرده.

تو همين صحبت ها بودیم که ماشين سر رسيد و سوار شدم كه بروم فرودگاه...
 

https://www.iranketab.ir/Images/ProfileImages/45f50f10f00946a9a4972daf8ff0b50d.jpg

ششمين مجموعه‌ي شعر مجيد زماني ‌اصل منتشر شد - ایسنا

كنار مردمم و هر روز مي بينمشان | ایبنا

شعر به تبليغات نياز دارد» گفت‌گو با مجيد زماني اصل؛ شاعر پياده‌رو - ایسنا

 

مجید زمانی اصل نویسنده کتاب امضای خورشید بر جلد بلوط

 

ادبیات پایداری - مصاحبه با رادیو

سعیدی‌راد: ادبیات پایداری، فلسطین و یمن را هم در برمی‌گیرد

یک شاعر با بیان اینکه ادبیات پایداری، یک ادبیات ظلم ستیز است، گفت: ادبیات پایداری تمام سرزمین‌های دیگر را دربر می‌گیرد و ادبیات مربوط به فلسطین و یمن و هر جای تحت ظلم را شامل می‌شود.

سعیدی‌راد: ادبیات پایداری، فلسطین و یمن را هم در برمی‌گیرد

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، عبدالرحیم سعیدی‌راد از شاعران کشورمان در برنامه «از پارسی تا فارسی» رادیو گفت‌وگو در مورد نقش ادبیات دفاع مقدس در زبان فارسی با بیان اینکه واژه‌های مقاومت، دفاع مقدس و پایداری را مربوط به ادبیات سال‌های بعد از انقلاب می‌دانم، اظهار داشت: شروع ادبیات انقلاب اسلامی به دوران انقلاب مربوط می‌شود و کم کم با شروع شدن جنگ تحمیلی به آن ادبیات جنگ گفته شد و پس از چند سال با مفهوم کامل ادبیات دفاع مقدس جایگزین شد.

سعیدی‌راد با بیان اینکه پس از جنگ، ادبیات دفاع مقدس به ادبیات مقاومت و سپس ادبیات پایداری تغییر نام داد، گفت: ادبیات پایداری تمام سرزمین‌های دیگر را دربر می‌گیرد و ادبیات مربوط به فلسطین و یمن و هر جایی را که در حال جنگ هستند، شامل می‌شود.

این نویسنده با بیان اینکه شاعران باید ابتدا در شهرهای خود و سپس در استان‌ها و کشور فعال باشند، تصریح کرد: شخصیت‌ها و شهدای عزیزی در شهرهای مختلف کشور داریم باید در قالب هنر شعر به جامعه معرفی شوند.

وی از جای خالی روایت «جنگ شهرها» در ادبیات دفاع مقدس یاد کرد و تشریح کرد: در پشت جبهه‌ها، خانواده‌ها درگیر جنگ بودند، اما در شعرها به این بخش نگاه نشده هر چند که سینما به صورت کمرنگ آن را نشان داده است.

سعیدی راد با معرفی مجموعه شعر «چشمان بی‌شکیب» با موضوع درفول که از او به چاپ رسیده اشاره کرد و افزود: پرداختن به طنز دفاع مقدس نیز مغفول مانده است و به نوعی می‌توان ادبیات را مدیریت کرد تا کشش به این سمت بیشتر شود.

این شاعر در رادیو گفت‌وگو اذعان کرد: ادبیات پایداری، یک ادبیات ظلم ستیز است و می‌تواند به هر جایی که درگیر ظلم است، گسترش داده شود. 

انتهای پیام/

تنها گزینه برای شهرت «دزفول»

خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت: ۲ هزار و ۷۰۰ روز مقاومت همراه با ۲ هزار و ۶۰۰ شهید، حکایت مردمانی از یک شهر استراتژیک در جنوب غربی کشور و در مجاورت رودخانه دز است که در هشت سال دفاع مقدس در شهرشان ماندند تا به دشمن نشان دهند پای این مرز و بوم ایستاده‌اند.

هر چند که این شهر را شهر هزار موشک یا بلد الصواریخ لقب دادند، اما شهرت دزفول تنها یک گزینه دارد و آن هم مقاومت و ایستادگی آن است، نامی که در سال ۱۳۶۶ برای آن انتخاب کردند و دزفول را سمبل استقامت ایرانیان  خواندند. شاید این جمله معمار کبیر انقلاب خود هویدای همه چیز باشد که «شما دزفولی‌ها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید، شما دین خود را به اسلام ادا کردید».


ازدحام مردم و حجم ویرانه‌ها

هشت سال جنگ نابرابر برای پایتخت مقاومت ایران با بیش از شلیک ۱۷۶ موشک دور برد فراگ و اسکاد، همراه با سرریز شدن ۴۸۹ بمب و راکت توسط هواپیماهای دشمن و اصابت پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ به نقاط مختلف این شهر می‌تواند نگاه‌های آماری و تحلیلی را به خود اختصاص دهد. اما نمی‌تواند عمق روحیه سلحشوری، ایستادگی و ایمان مردم دزفول را نمایان سازد.

شیوه بیان این کتاب، بر پایه روایت شاهدان عینی است که از ۳۱ شهریور ماه سال ۵۹ به شرح اتفاقات پرداخته‌اند. تمام آنچه که لازم است مخاطب درباره دزفول بداند در ۴ فصل آورده شده است. با توجه به سبک نوشتاری کتاب که همانند کارهای دانشگاهی است و همچنین با توجه به شیوه استناددهی‌ می‌تواند مرجع خوبی برای مستندسازان و حتی تاریخ‌نگاران باشد.


مسجد جامع بعد از اصابت موشک

در این میان،‌کتاب‌ «دزفول» با عنوان جنگ شهرها که توسط عبدالرضا سالمی‌نژاد گردآوری شده است، تلاش دارد گزارشی از این شهر مقاوم طی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ را فراروی مخاطبان قرار دهد. مخاطب در ۴۶۴ صفحه این کتاب علاوه بر آشنایی با موقعیت جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دزفول، با پیشینیه تاریخی و تحولات سیاسی اجتماعی این شهر در دوران انقلاب اسلامی آشنا می‌شود.


حمام مسجد جامع بعد از اصابت موشک

شاید یکی از سؤالات مرتبط با دزفول برای نسل جوان این باشد که چرا این شهر، را به عنوان شهر مقاومت مطرح کرده‌اند. جواب این سؤال را در فصل چهارم این کتاب با عنوان «مؤلفه‌های مقاومت مردم دزفول» می‌توان یافت. در این فصل اشاراتی به عوامل تأثیرگذار مانند ریشه‌های اندیشه‌های دینی، نقش روحانیت به ویژه آیت‌الله قاضی، حضور جوانان این شهر در میدان‌های نبرد، همت مردم در جریان بازسازی‌ها و نقش پایگاه‌های بسیج و سپاه شده است.


آیت‌الله قاضی

حُسن این کتاب را باید در نویسنده‌اش دید. چرا که عبدالرضا سالمی‌نژاد، زاده و ساکن دزفول و از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است. از قضا نیز در آن ایام هم دست به نوشتن داشت، به گونه‌ای که همراه با شهید فرهی اولین نشریه نوجوان این شهر را با عنوان «وارثین» منتشر کرد.

البته در این کتاب، به برخی حوادث مانند مقاومت و سنگربندی خیابان‌ها و پشت‌بام‌ها در روزهای آغازین جنگ، تهیه کوکتل مولوتف برای مبارزه احتمالی با ورود عراقی‌ها به شهر از طریق پشت‌بام‌ها کم‌تر پرداخته شده است.


آیت‌الله قاضی و رهبر انقلاب

همچنین برخی روایت‌ها درباره ساخت پناهگاه‌های موقت هلالی‌ شکل بتنی «شوادان»که در سال ۶۶ ساخته شدند و اینکه مردم به جای پناهگاه‌ به پشت بام می‌رفتند تا ببینند کجای شهر مورد اصابت قرار گرفته است هم در این کتاب بیان نشده است. در کنار آن، از همت برخی مردم شهر دزفول مانند محمدعلی سرشیری که در اولین لحظه‌های اصابت موشک برای نجات مردم زیر آوار می‌آمد، هم سخنی به میان نیامده است.


عزاداری مردم دزفول در محل خرابی‌ها

در انتهای کتاب، آلبوم عکس از دزفول فراروی مخاطب قرار دارد که جای تصاویری که می‌توانست به عنوان سند جنگ شهرها باشد مانند تصاویر قبور دست و پای شهدایی که معلوم نشده بود، تصویر نقشه محل اصابت موشک‌ها،  تصویر تنها بیمارستان شهر «بیمارستان افشار»، تصویری از راکت‌هایی که عمل نکردند و ... خالی بود.


صفوف فشرده نماز جمعه در ایام موشک‌باران دزفول

به گزارش فارس، کتاب «جنگ شهرها دزفول: گزارشی از شهر مقاوم دزفول در جنگ شهرها ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷» تألیف عبدالرضا سالمی‌نژاد توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در سال ۱۳۹۷ وارد بازار نشر شده است. 

در ادامه تصاویری دیگر از پایتخت مقاومت ایران را مشاهده می‌کنید:

 

 

 

 

 

 

 

این گزارش از متن عبدالرحیم سعیدی‌راد، شاعر دزفولی بر کتاب  «جنگ شهرها» استخراج شده است.

انتهای پیام/

اقتصاد مقاومت

یک دقیقه با خدا - 14

روز چهاردهم ماه رمضان

ای یاور آنهایی که یاوری ندارند!

ای یاور آنهایی که یاوری ندارند!

عبدالرحیم سعیدی رادشاعر و پژوهشگر

تو بی‌اندازه بزرگ هستی و من بی‌اندازه کوچک. تو با آن همه بزرگی و سروری، هوای مرا‌ داری و فراموشم نمی‌کنی و من با این همه ناچیزی، بجز در وقت گرفتاری، تو را از یاد می‌برم.

اما چه باید کرد، من انسانم، همانگونه که تو مرا آفریدی؛ با همه اشتباه های بی‌حد و حصر، با همه گناهان بزرگ و کوچک. من جزو فرشتگان و ملائک نیستم که گناه نکنم. گاهی فریب می خورم و کاری را که نباید؛ انجام می‌دهم. ولی همیشه به آغوش محبت و توبه‌پذیر تو بر می‌گردم.
در ایستگاه چهاردهم میهمانی رمضان، ملتمسانه درخواست می‌کنم که دستم را رها نکنی! همین.

شهید مسعود خشت چین- والفجر8

 

شهید مسعود خشت چین

اول:

دم غروب به ستون یک، راهی ساحل اروند شدیم. در راه «مسعود خشت چین» با صدایی محزون و دلنشین شروع به خواندن اذان کرد. طوری که اشک عده ای جاری شد. مسعود تنها کسی بود که رفتارش با بقیه فرق می کرد و داد فرماندهان را در آورده بود و احتمال نمی دادم شهید شود. اما بعد از خواندن اذان …
تیمم کردیم و با پوتین نمازمان را خواندیم و از نهر قائم سوار قایق ها شدیم. قایق ها به هم چسبیده بودند و برای هر قایق یک نفر ، طناب بدست، بیرون از قایق روی چولان ها نشسته بود.
سوز سردی می وزید و کم کم هوا تاریک می شد و آب هم کم کم داشت مد می شد. آب، بچه هایی را که بیرون قایق بودند فرا گرفت. در قایق بغلی مان جوانی نشسته بود بلند قد و رشید که داشت ذکر می خواند. تقریبا شانه به شانه هم بودیم. به صوت زیبایش گوش می کردم. در آن تاریکی، صورتش را نمی دیدم و از صدایش هم او نشناختم.
چند دقیقه بعد اسمش را پرسیدم. گفت: مصطفی کمال !

کمی هم حرف زدیم و هر دو نگران بچه هایی بودیم که طناب قایق ها را بدست داشتند و به زحمت سرشان از آب بیرون مانده بود. مصطفی با یکی از آنها که از سرما دندانهایش روی هم می خورد و صدا می کرد شروع کرد به حرف زدن …
صدای کاتیوشا از سمت چپ ما بگوش رسید. به دنبال آن تیربارهای عراقی از ساحل فاو شروع کردند به تیراندازی به سمت ما. به کف قایق خزیدیم. از سمت راستمان هم خط شکسته شد و صداها بالا گرفت. منتظر بودیم تا از گوشه سمت چپ فاو، همانجایی که سه پایه بلندی بود نور سبز چراغ قوه ی چپقی بچه های غواص دیده شود..موتورهای قایقها روشن شد اما از چراغ سبز خبری نشد. چند دقیقه بعد نور زردی دیده شد و با فریاد «یا فاطمه زهرا(س)» به سمت آن حرکت کردیم …و عملیات والفجر ۸ شروع شد.

راوی: عبدالرحیم سعیدی راد

جشن پتو - سعیدی راد

 

یادداشت| سخنی درباره نثرهای عبدالرحیم سعیدی‌راد

غلامرضا کافی، استاد دانشگاه، در یادداشتی به مناسبت انتشار کتاب «باقی بقای تو»، به برخی از ویژگی‌های نثرهای ادبی سعیدی‌راد اشاره کرده است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «باقی بقای تو»، تازه‌ترین اثر عبدالرحیم سعیدی‌راد، از سوی مؤسسه شاعران پارسی‌زبان منتشر و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت. این اثر نیز همانند دیگر آثار سعیدی‌راد همچون «همین» در قالب نثر ادبی نوشته شده است.

غلامرضا کافی، از شاعر و استاد دانشگاه، در یادداشتی به مناسبت انتشار این اثر، به برخی از ویژگی‌های آثار سعیدی‌راد اشاره کرده و نوشته است:

در همین آغاز برای عبدالرحیم سعیدی‌راد که جانی زلال و ضمیری پیراسته دارد، آرزوی توفیق دارم. تجربه شاعری و تصمیم نوشتن به من می‌گوید، نثر با شعر در نگاشتنِ از روی تصمیم و تعمد با هم تفاوت نمایانی دارند. بدین معنی که هرگاه نویسنده برای نوشتن تصمیم می‌گیرد، از قضا چیزی فراتر از توقع حاصل می‌شود، اما برای شاعر این گونه نیست و حاصل بسیار فروتر از انتظار وی بر می‌آید.

اما درباره این آثار نکته‌هایی قلمی می‌شود که به قرار زیر است:

یک) تخیل به عنوان اصل انکارناپذیر هنر و شکل‌های ادبی در اینجا نیز اهمیت خود را دارد، مانند این فراز که «تکیه‌ها پیراهن نیلی به تن کرده‌اند» که هم ساحت استعاری_ تشخیصی دارد و هم معنای مجازی.

دو) بهره بردن از تناسب‌ها و ایهام تناسب‌ها که این رفتار ادبی و هنری البته به آگاهی شاعر یا نویسنده بسیار بسته است و آنچه سعیدی راد از آن سخن می‌گوید، بدان آگاهی کامل دارد و از این رو از ایهام تناسب‌ها به خوبی بهره می‌برد، چنان که آورده است: «ای کاش فرزدقی از گریبان کلماتم طلوع کند».

سه) برخی شروع‌های ناگهانی و تعلیق گونه. در حقیقت ما می‌توانیم در گونه‌های نثر، از شگردهای محتوم داستان‌نویسی سود ببریم. چنان که مثلاً خاطره‌ای را می‌توان با استفاده از این تکنیک‌ها نظیر تعلیق، نقطه آغاز، کشمکش و سایر ویژگی‌ها آراسته کرد. در اینجا نیز گاه اتفاق افتاده است که نمونه بارز آن متن «شصت لعنتی» قابل یاد کرده است.

چهار) یکدستی قابل ملاحظه در این آثار. در این آثار، خیلی نوسان قلم دیده نمی‌شود و این دقیقه از جهت مثبت آن، یک دستی آثار را نمایان می‌کند. البته می‌دانیم که یک دستی باید با آفرینش لحظه و کشف همراه باشد تا تفاوت با قبل و بعد را پدیدار سازد و باید دانست که لغزشگاه یکدستی، یکنواختی است. یعنی بدون آفرینش لحظه، متن رفته‌رفته به یکنواختی می‌رسد و هیجان خود را از دست می‌دهد.

اما نگاه دیگرگونه  به این آثار نیز حاوی دقایقی است که بازنموده می‌شود:

اول)  این است که من می‌توانم به عنوان یک مخاطب نیمه حرفه‌ای از نویسنده انتظار داشته باشم  تا بومی‌سازی گونه‌ها و مضامین را بیشتر انجام بدهد در آثارش. نظیر آنچه که در نثر مربوط به «امام صادق» در قسمت‌های آغازین آن اتفاق افتاده است. در واقع  گونه‌ای نسبتاً متفاوت در اینجا  تا حدودی روی نموده است و با توجه به موضوع و مضمون، لختی بومی‌سازی صورت گرفته است.

 دوم) متفاوت بودن. یعنی من وقتی این آثار را می‌خوانم  نباید به یاد نثرهای محمدرضا مهدی‌زاده، اسماعیل فیروزی یا حتی آثار حمید گروگان بیفتم.

و  سومین نکته حرارت لازم برای تپندگی قلم است. تپندگی قلم می‌تواند حرارت لازم را به نثرها بدهد. خاصه که برخی از این نثرها ماهیت و هویتی این‌گونه دارند و برای آنچه مربوط به عاشورا و امام حسین(ع) است یا آنچه که در جبهه و در زمینه دفاع مقدس اتفاق می‌افتد، این حرارت لازم است؛ البته منظورم از حرارت آن جوشِ قلم است که در کار برخی از نویسندگان دهه 40 و 50 (کارو یا نعمت میرزازاده) می‌توان دید.

چهارم) ما در اینجا نه تاریخ می‌نویسیم و نه داستان. حضور همه لخت‌ها باید دلیل داشته باشد، حضور هر لختی در اینجا در واقع باید با ممیزی و امساک کلام آمده  باشد و دستچین شدن تنها چاره کار است. نمی‌توان به صورت اطناب‌محور و محاوره‌گونه هر عبارتی را در آنها به کار بست.

در مجموع آثار دفاع مقدسی در اینجا گرم‌پویی پیدایی داشتند و من آنها رابا رنگ و بوی دیگری دیدم؛ چون هم تجربه زیسته هستند و هم تصاویری عینی را بر می‌آورند.

بیشتر بخوانید

 

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1399/09/30/2414286/

 

حکایت شاعری که «خورشید را در مشت» دارد

«باقی بقای تو»، تازه‌ترین کتاب عبدالرحیم سعیدی‌راد با حضور جمعی از شاعران رونمایی شد؛ کتابی که همانند دیگر کارهای سعیدی‌راد، مجموعه‌ای از نثرهای ادبی اوست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «باقی بقای تو»، اثر جدید عبدالرحیم سعیدی‌راد از سوی مؤسسه شاعران پارسی‌زبان منتشر شد. سعیدی‌راد که پیش از این آثاری چون «همین» و «دانه‌های تسبیح» را منتشر کرده بود، در کتاب جدید خود نیز در قالب نثرهای ادبی به موضوعات مختلف پرداخته است.

مراسم رونمایی از این کتاب شب گذشته در جمع شاعران فارسی‌زبان از کشورهای مختلف به صورت مجازی برگزار شد. محمدحسین انصاری‌نژاد در این مراسم با اشاره به انتشار اثر جدید سعیدی‌راد گفت: خبر انتشار نثرهای ادبی شاعر مهربانی‌ها، برادر نجیب و باصفایم، استاد عبدالرحیم سعیدی‌راد، نوازشگر چشم‌هایم شد و موجی از شادی و سرور را از عمق جان، حس کردم. با نثرهای شورمند سعیدی راد عزیز، بسیار زیسته و از شما چه پنهان با پاره ای از آنها گریسته‌ام. حس و حالی زیبا و رایحه‌ای متفاوت را در سطر سطر دل نوشته‌هایش می‌توان حس کرد. قطعات ادبی بسیاری از این شاعر صمیمی خوانده‌ام که بدون تعارف، از بسیاری شعرها شعرترند.

به گفته انصاری‌نژاد؛ سعیدی راد صمیمیت و نجابت ذاتی خود را در جای جای تراوش‌های قلمی خود به زیبایی نشان داده است.
تکه‌های تابناکی در این نثرهای تپشمند می‌درخشند که عجیب آنی دارند و دل‌ها را تکان می‌دهند و چه بسا اشک‌ها را می‌شورانند. هنگام خوانش قطعات ادبی سعیدی راد عزیز، پنجره غبار گرفته دلم را به سمت باغ گل سرخ گشوده دیدم و حسی آسمانی را در خلوت خود حس کردم. چه زیباست همنفس این سطرهای روشن بودن. در خلوت شبانه تنهایی، سراغ خانه دوست گرفتن.

بیشتر بخوانید

همچنین در بخش دیگری از این مراسم رضا اسماعیلی، شاعر و مدرس دانشگاه، در یادداشتی به بررسی برخی ویژگی‌های آثار سعیدی‌راد پرداخت و او را «وارث آب و خرد و روشنی» دانست. یادداشت اسماعیلی به این قرار است:

«آفریدگار مهربانم!

چشمه قنوتم سرشار از نیاز است و چشم‌هایم به خورشید لطف و کرم‌ات خیره مانده است.

ای خدایی که تنها با اشاره تو، سیب از درخت می‌افتد و ماه از چشم آسمان! ... و اشک‌ها و لبخندها از کرامت بی‌بدیل تو شکل میی‌گیرند.

چراغ علاقه و امید را در دلم روشن نگهدار! ای بی‌همتایی که عشق را آفریدی تا پلی باشد میان تو و شیفتگان با صفایت، نه بی دانه گندم، دنیا معنایی دارد، نه بی عشق! که دنیا خود خوشه‌ گندمی است بر منقار پرنده‌ای عاشق.

پس ای عشق مطلق!
پایداری در مسیر خودت را به من بیاموز(1)

در زندگی ما آدم‌های زیادی وجود دارند. آدم‌هایی که می توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: آدم‌های روشن، آدم‌های تاریک، و آدم‌های خاکستری.

آدم‌های تاریک - هم چنان که از نام شان پیداست - آدم‌های منفی باف، سیاه اندیش، و نومیدند. آدم های به آخر دنیا رسیده ای که درها را به روی خود بسته اند و چیزی برای دل بستن در این دنیا نمی بینند. قلب شان از نور عشق و ایمان خالی، و دنیای شان پوشالی است. از همین رو، به همه چیز و همه کس با عینک بدبینی نگاه می‌کنند. آدم‌هایی که نه خودشان را دوست دارند و نه دیگران را. آدم‌هایی از این دست اگر نام هنرمند و شاعر را نیز با خود یدک بکشند، محصول هنرشان برای جامعه چیزی شبیه فاجعه است.

آدم‌های خاکستری اما آدم‌هایی هستند که در وادی حیرت سرگردانند و تکلیف شان نه تنها با خودشان، بلکه با دیگران و جهان اطراف شان نیز روشن نیست. به نوعی پا درهوا و آویزانند. آدم هایی که هنوز خود را نیافته‌اند و از وجود گنجینه‌هایی که خداوند در وجودشان به امانت سپرده، بی خبرند. بین نور و ظلمت در رفت و آمدند و هنوز به یگانگی و فرزانگی نرسیده‌اند. این آدم‌ها، اگر هنرمند باشند، مخاطبان خویش را نیز به برزخ گمراهی و سرگردانی می کشانند، در دنیای شعر و شاعری، این آدم‌ها همان شاعرانی هستند که خداوند در آیات 224 تا 226 سوره شعرا به آنها اشاره کرده و فرموده است: «و شاعران را گمراهان پیروی می‌کنند. مگر نمی بینی که آنان در هر وادی سرگردانند، و چیزهایی می‌گویند که خود عمل نمی کنند.»

حکایت آدم‌های روشن

اما آدم‌های روشن به اتاقی پر از پنجره می‌مانند که نشست و برخاست با آنها روشنی در جان و جهانت می‌ریزد. آدم‌هایی که جان و جهان شان به نور عشق و ایمان روشن است و هیچ نقطه تاریکی ندارند. زلالند و پر از نور و حضور. ظاهر و باطن‌شان یکی است. به همین خاطر در همان اولین دیدار، احساس می‌کنی سال‌ها است آنها را می‌شناسی. زبان شان را می‌فهمی و بی‌هیچ هول و هراسی می‌توانی در کنارشان بنشینی، سفره دلت را باز کنی و با آنها از هر دری سخن بگویی.

به خاطر آیینگی و روشنی این دسته از آدم‌ها، ما از نزدیک شدن به آنها نمی‌ترسیم و به راحتی با آنها ارتباط برقرار می‌کنیم. همنشینی و هم‌نفسی با چنین آدم‌هایی به انسان انرژی می‌دهد، حال آدم را خوب می‌کند و انسان را به زندگی امیدوار. این آدم‌ها اگر شاعر باشند، بر صورت دنیا روشنی می‌پاشند. این شاعران، همان شاعرانی هستند که خداوند در آیه 227 سوره شعرا، ویژگی های آنان را بر می شمارد و در وصف آنان می‌گوید:

«إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفته‌اند یاری خواسته‌اند.

شاعری «سعید» و «روسپید»

«عبدالرحیم سعیدی راد» (2) در چشم و دل من، یکی از همین آدم‌های روشن است. شاعری که به تعبیر سهراب سپهری، وارث "آب و خرد و روشنی است". شاعری که وجودش پر از پنجره است و نشست و برخاست با او حال تو را خوب می‌کند. دوستی زلال و صمیمی، شاعری  روشن و فروتن، و انسانی «سعید» و «روسپید». شاعر نجیب و اصیلی که فارغ از نفسانیت است و بزرگترین هنرش، انسانیت اوست. به همین خاطر، زیستی شاعرانه و نگاهی عاشقانه دارد. شاعری که با «حضوری عاشقانه» (3)، در هوای شعر نفس می‌کشد. با کلمات رفیق است و به دور از هر گونه تکلفی، کنار روشنی کلمات می‌نشیند، «ساعت را به وقت دلتنگی» (4) کوک می‌کند، و در بیداری آنات و کلمات، به روایت «دانایی» و «بینایی» می پردازد. به خاطر همین صمیمیت، کلمات نیز با او رفیقند، و بی هیچ خوف و هراسی -  همچون گنجشکان بازیگوش - بر شانه‌اش می‌نشینند و احساسات زلالش را واگویه می‌کنند. احساساتی که به روانی آب است و به روشنی آفتاب، چنان که در پیشانی نوشت نثر زیر می‌بینیم:

«هر بامداد با تو آغاز می‌شوم و در نفس‌های پر‌تپش خیابان‌ها به راه می‌ افتم. برای کاج‌ها و کلاغ‌ها لبخند می‌فرستم و برای غریبه‌ها و راه‌ گم‌کرده‌ها نشانی تو را شرح می‌دهم. می‌دانم هنوز هم کودکان بازیگوش؛ پرنده‌های حوصله را می‌آزارند و به شیشه‌های دل ‌شکسته سنگ می‌زنند، امّا هنوز از پشت پنجره‌های همسایه آواز دسته‌ جمعی اطلسی‌ها بلند است. می‌دانم این واژه‌های زبان ‌بسته هر روز آن ‌قدر باید از نردبان خیال بالا بروند تا به آرامش چشمان بهاری تو برسند. حالا لازم نیست خودت را به آن راه بزنی، از درنگ لحظه‌ها هم می‌توان مفهوم سکوت تبسّم‌های تو را حدس زد. اعتراف می‌کنم هنوز هم کندو کندو طعم خاطراتت در رگ خواب‌هایم جریان دارد. همین.» (5)

و این سعادت بزرگی است که نصیب هر شاعری نمی‌شود. این که با الهه شعر آنقدر رفیق باشی که او در هر ساعت از شبانه روز - بدون وقت قبلی - به سراغت بیاید و تو در اوج کار، در اوج خستگی، در وسط جلسه، در حال سخنرانی، در حین مکاتبات اداری و... با آغوش باز او را بپذیری، با او «دورهمی» بگذاری، و با مشارکت کلمات، شعری بگویی که ارباب جراید با جان و دل پذیرایش باشند و برای چاپ و انتشارش از هم سبقت بگیرند.

دو رکعت عشق

نکته دیگر این که سعیدی‌راد، هم قدم و هم قلم شاعران بزرگی چون علیرضا قزوه است. شاعر معترضی که داغدار، «از نخلستان تا خیابان» را دویده است و در روز و روزگاری که آسمان‌خراش‌های تفرعن و تجمل و اشرافی‌گری آسمان روشن انقلاب را تیره و تار کرده بود، ابوذروار در گوش نامردان و بی‌دردان فریاد می‌کشید: «مولا، ویلا نداشت». محصول خجسته این هم نشینی و هم نفسی در هشت فصل عشق و سال‌های خوف و خطر و حماسه، اقامه  «دو رکعت عشق» (6) بر آستان جانان بود که این شاعر دل شده با لهجه خون می‌خواند. روایت این داستان، از زبان شاعر شنیدنی‌تر است:

«قزوه را از سال 68 یا 69 می ‌شناسم. در آن موقع که در روزنامه اطلاعات بود و صفحه بشنو از نی را داشت من این صفحه را می‌‌خواندم. ضمن این که «دو رکعت عشق» را برایش می‌‌فرستادم. ایشان هم مرتب چاپ می‌کرد. وقتی که به تهران آمدم اولین کسی که با هم شروع به رفت و آمد خانوادگی کردیم و با او ارتباط برقرار کردیم آقای قزوه بود و دومین نفر هم آقای عبدالجبار کاکایی بود که ایشان هم در خیابان پیروزی می‌نشستند. من از قبل هم با اینها یک رفت و آمدی داشتم و حتی خانه‌‌شان هم رفته بودم. ولی بعدش خانواده‌ها آشنا شدند و رفت و آمد بیشتر شد. این دو شاعر، جزء اولین کسانی بودند که من با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتم.» (7)

بیشتر بخوانید

راوی «هزار لبخند»

سعیدی‌راد شاعری است که «خورشید را در مشت» (8) دارد، «راز ستاره‌ها» (9) را می‌داند و همیشه «حق را به آفتابگردان‌ها» (10) می‌دهد. شاعری که «بعد از باران» (11)، برای نوازش «زخم‌های خورشید» (12) ، «بر بلندای عشق» (13)  می‌ایستد، و با اشتیاق تمام به «انعکاس آفتاب» (14) می‌اندیشد. شاعری که در سنگر عشق، راوی «هزار لبخند» (15) است. تشنه بودن و سرودن است، و بی قرار عاشقانه پر گشودن، و همچون «حافظ»، در گوش جانش هیچ سخنی خوش‌تر از «صدای سخن عشق» نیست. از همین رو با لهجه عشق، راوی داستان کسانی است که «بی پروا عاشق شدند»(16) و ناگهان در ناگهانی از گل و لبخند، در بیکرانه آسمان سبز، بال و پر گشودند. سعیدی‌راد...شاعری که همشهری قیصر است و داغدار لاله‌های پرپر. از همین رو، وصف شهیدان خدایی را، «عاشقانه ترین وصف عالم» (17) می‌داند.

آهسته می‌آید صدا: انگشترم آن‌جاست!
این هم کمی از چفیه‌ام

... بال و پرم آن‌جاست

یک تکّه از روح صدایم را زمین خورده‌ است
آن تکّة دیگر کنار سنگرم.... آن‌جاست
قرآن جیبی، قدری از پیراهنی خاکی
یک ساعت کهنه کنار دفترم آن‌جاست
پاهای طوفانی من دور از همند اما،
یک پای من اینجا و پای دیگرم آن‌جاست
 دست و خشابی خالی و مشتی گره کرده
عکس امام و قطعه ای از باورم آنجاست
 یک قمقمه، یک فین غواصی و یک لبخند
یک یادگاری از نگاه مادرم آن جاست
 مهر نمازم لای شب بوها نمایان است
«یک چشمه، یک رود» از دو چشمان ترم آن‌جاست
 حالا ببند آن چشم‌های نازنینت را
تا ننگری که استخوان پیکرم آن‌جاست (18)

من سال‌ها است که با این اتاق پر از پنجره رفیقم و از دوستی و رفاقت با او، به خود می بالم. با شاعر دوست داشتنی و نازنینی به نام سعیدی‌راد که که انسانی پاک نهاد است و از دولت عشق، جان و جهانش، آباد:
1
پنجره را می‌گشایم
تهران
با همه شلوغی‌ها و بدی‌هایش
وقتی تو را به یاد من می‌آورد زیباست.

2
گمان می کنم
این ابرها هم عاشق باشند
که این گونه
بر جای خالی ات بوسه می کارند.
3
... حالا با خیالی آسوده
پلک هایم را می بندم
تا بهتر تو را ببینم!... همین. (19)

--------------

پانوشت ها
1 – عبدالریم سعیدی راد، سایت شاعران فارسی زبان، دفتر شعر، شعر «دنیا خوشه گندمی است».
2 – عبدالرحیم سعیدی راد در اول فروردین ماه 1346 (تاریخ تولد شناسنامه ای) و در20 آبان ماه سال 1345 (تاریخ تولد واقعی) در دزفول متولد شد. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در دزفول گذراند و در سال 68

به علت قبولی در دانشگاه شهید چمران اهواز، برای ادامه تحصیل از دزفول خارج شد.
3 و 4 - عناوین تعدادی از آثار منتشر شده شاعر.
5 – عبدالریم سعیدی راد، سایت شاعران فارسی زبان، دفتر شعر، نثر ادبی «همین»
6 – نام ستونی در روزنامه اطلاعات که به مسئولیت عبدالرحیم سعیدی‌راد بین سال های 1375 تا 1380 چاپ و منتشر می شد.
7 – سایت «تریبون مستضعفین»، مهدی بوشهریان، گفت و گو با عبدالرحیم سعیدی راد با عنوان «شاعر حماسه و بیداری»، جمعه اول دی ماه 1391
8 تا 17 - عناوین تعدادی از آثار منتشر شده شاعر.
18 – عبدالرحیم سعیدی‌راد، سایت شاعران فارسی زبان، دفتر شعر، نثر ادبی «برای غواص های شهید»
19 – عبدالریم سعیدی‌راد، سایت شاعران فارسی زبان، دفتر شعر، «چند شعرک».

انتهای پیام/

ماسک

 

نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور - رفته بودم سراغ دلدارم ...

به جای تفنگ، قلم برداشته‌ام

عبدالرحیم سعیدی‌راد/  شاعر

 

  • به جای تفنگ، قلم برداشته‌ام

عبدالرحیم سعیدی‌راد جزو چهره‌های شاخص شعر انقلاب و دفاع‌مقدس است. از زمانی که در جنگ تحمیلی حضور داشته، به عضویت بسیج درآمده است. سعیدی‌راد، بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینه خاطره‌نگاری و شعر و نقد شعر و نثر ادبی منتشر کرده است. او از علاقه‌اش به پیوستن به بسیج می‌گوید: «از ابتدا دلبسته انقلاب بودم. حتی در زمان شاه، با وجود اینکه سن کمی داشتم، برای مبارزه با رژیم طاغوت اعلامیه چاپ می‌کردم و به در و دیوار می‌چسباندم.» او در فراز دیگری از خاطراتش می‌گوید: «وقتی صحبت از بسیج می‌شود، ضربان قلبم تند می‌زند. بفهمی نفهمی هیجانی در درونم نقب می‌کند.

پیش از انقلاب کتاب در زیر پیراهنم مخفی می‌کردم. در یک خیاطی کار می‌کردم. حدوداً سال دوم ابتدایی بودم. البته تا آنجا که ذهنیتم یاری می‌کند. هم درس می‌خواندم و هم کار می‌کردم. استاد کارم یکی از بچه‌های انقلابی بود. باور کنید که اعلامیه‌ها را همانجا دست به دست می‌کردیم و روی سینه دیوار می‌چسباندیم. گاهی به دلیل قریحه نوشتنم، کمی که بزرگ‌تر شدم، اعلامیه‌ها را به من می‌دادند که بنویسم. اعلامیه‌ها را می‌نوشتم و چند بار به چشم خودم دیدم که مأموران رژیم شاه، با سرنیزه اعلامیه‌های مرا پاره می‌کردند.» خودش می‌گوید: «حالا پس از سال‌ها، به جای تفنگ قلم دست گرفته‌ام. چون به قول معروف قلم علما از خون شهیدان بالاتر است.

من این مهم را به عینه در جبهه می‌دیدم. گاهی با یک سرود تهییج می‌شدیم و به دشمن یورش می‌بردیم و موفق می‌شدیم.» این شاعر چندین بار هم به دیدار رهبر معظم انقلاب رفته است. اغلب، هر سال نیمه رمضان مهمان رهبر انقلاب است و رهبر انقلاب نیز با «احسن» هایش، شعرها و نوشته‌های او را دنبال و تشویق می‌کند.

کتاب  "زخمهای خورشید"

کتاب مجموعه خاطرات 114 شهید بنام "زخمهای خورشید"

این کتاب در 124 صفحه در 12 مهرماه 1399 چاپ شده است

 

عکسی بر مزار قیصر

با سعید بیابانکی و عزیز آذین فرد بر مزار قیصر امین پور در گتوند

این عکس مربوط می شود به سال 91 

عزیز_آذین_فرد Instagram posts - Gramho.com