هرچند مثل پيش تر،با خويش در جنگم

با درد مردم ،با خدا ،با خود،هماهنگم

 

از چار سو باد غريبي مي وزد هر روز

از پنج سو درگير با مردان نيرنگم

 

مثل ابوذر نيستم،نه!مثل سلمان هم

تنها شبيه چشمه اي هم صحبت سنگم

 

با اينكه آرامم ،ولي اي كاش ميديدي

يك لحظه آرامش ندارد سينه ي تنگم

  

از بين آنهايي كه طعم مرگ مي دانند

تنها تو مي گفتي كه با يك لاله همسنگم

 

اي كاش بودي تا برايم قصه مي گفتي

همدرد من! امشب برايت سخت دلتنگم

(سعیدی راد)