برای میلاد امام هادی (ع) - شکوفه های بهاری در پاییز!
دنيايي كه بيشتر از هر چيز شبهاي بيستاره را تجربه كرده است بناگاه در صبح ميلادت به جشن و پايكوبي برخاسته است. خوشا به حال دلهايي كه وقتي خبر تولدت به آنها رسيد از شدت شوق، شانه به شانه نخلها به شادي پرداختند.
خوشا به حال پنجرههايي كه به اشتياق استشمام عطر بهشتيات، مستانه دل به دور دستها سپردند.
اي جوانترين امام!
آخرين شاخه گل سرخي كه شكسته شد نام زيباي تو جوانه زد و صداي تلاوت بهشتيات را
باد به دورترين صحراها رساند.
ميگويند روزي كه در دهكده «صريا» چشم گشودي تمام دشتهاي اطراف تا آنسوي مدينه بهاري شد و درختان به بار نشستند و شمشادها و اقاقيها به روي مردم لبخند زدند.
و از آن روز رودخانه كلمات در ذهن شاعران خاموش به جريان درآمد.
اي دهمين پيشواي دلدادگان!
هنوز بيش از هشت بهار در جان پر تپشات جاري نشده بود كه رداي سنگين «امامت» بر
شانههاي جوان اما محكمات جاي گرفت و از آن روز «هادي» مردم شدي.
چه رودهايي كه با قطرههاي آب وضويت زلال شدند. چه آسمانهاي تيرهاي كه با لبخند تو آفتابي شدند. چه نخلهاي بي ثمري كه با يك نگاه آسمانيات نخلستان شدند و چه مردمي كه در اسارت خواب بودند و با دستان پرطراوت تو به آستان صبح پيوستند.
براستي چه رازي در «زيارت جامعه كبيره» تو نهفته است كه هيچ دلي از بارش آن بينصيب نميماند؟ زيارتي كه بوي تازگي واژههاي آسماني آن عطر رسول عشق را در تا اعماق جان ميپراكند. حالا روز ميلاد توست و قناريها در آوازهايشان نام زيباي «نقي» را ميخوانند.
مردم در كوچهها و خيابانها شيريني و شربت به هم تعارف ميكنند و هر چند پاييز چتر خود را به سر شهرها گشوده است، اما به يمن ميلادت درختها امروز از هميشه بهاريترند.