برای میلاد باب الحوائج حضرت عباس (ع)
عاشقي به شيوه ماه بني هاشم
خويش را در عشق نشناسي خوش است
عاشقي هم حضرت عباسي خوش است
اسم تو که مي آيد بي اختيار دلم مي رود به سمت علقمه و فرات. به سمت روشناي جوانمردي ات. به سمت گنجينه ادب و غيرتت. اصلامگر مي شود اسم تو به ميان بيايد و از شجاعت و جانبازي و بازوي حيدري ات ياد نکرد؟ و مگر مي شود خورشيد فضل و کرمت در پشت ابرهاي غفلت به فراموشي سپرده شود؟
آفتاب از سرانگشت نخل هاي مدينه بالامي رفت که تو به دنيا آمدي. پلک پنجره ها پريد وقتي چشم هاي مهربانت به سمت «ام البنين» چرخيد؛ چشم هايي که خود تفسير تشنگي تاريخ اند.
مي گويند تو از مادري شير شجاعت نوشيدي که از نسل دلاوران عرب بود و در خانه مردي بزرگ شدي که همواره نام ذوالفقارش لرزه به اندام شب انديشان مي انداخت. اصلاانگار آمده بودي تا مثل سلسله کوه ها شانه به شانه برادر باشي.
اي «قمر بني هاشم»! شايد اگر تو را نمي ديدند کسي باور نداشت که ماه روي زمين راه برود؛ ماهي که پشت و پناه خورشيد و اهل بيت اش باشد!
اي عموي همه تشنگان عالم!
تشنگي رسم خوشايندي است که تو آن را بنا گذاشتي وقتي که بر لب آب بودي و به احترام تشنگان لب هاي ترک خورده ات را به نمي آشنا نکردي. اما بنازم دست هايت را که بهترين دست هاي عالم اند. دست هايي که به رسم ادب در جلوي برادر، به سينه مي گذاشتي. دست هايي که وقتي به آب زده شد خواب موج ها را براي هميشه بر آشفت.
دست هايت آيه خواهشند
دست هايت تا خدا قد مي کشند
دست هايي سربلند و سوگوار
دست هايي مست اما روزه دار
پيش از اين هيچ دستي آنچنان توفاني نبود و روايت هيچ دستي چون ماجراي دستان باوفاي تو دهان به دهان نمي گشت؛ دست هاي معجزه گري که به پايت افتادند و بوسه گاه فرشتگان شدند. حالادر روز ميلادت، چشم هايم سقاخانه اي است که تنها دل به رودخانه فضل و کرم تو دوخته است.
روزنامه جام جم، شماره 3715 به تاريخ 23/3/92، صفحه 20 (صفحه آخر)
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2751966
خويش را در عشق نشناسي خوش است
عاشقي هم حضرت عباسي خوش است
اسم تو که مي آيد بي اختيار دلم مي رود به سمت علقمه و فرات. به سمت روشناي جوانمردي ات. به سمت گنجينه ادب و غيرتت. اصلامگر مي شود اسم تو به ميان بيايد و از شجاعت و جانبازي و بازوي حيدري ات ياد نکرد؟ و مگر مي شود خورشيد فضل و کرمت در پشت ابرهاي غفلت به فراموشي سپرده شود؟
آفتاب از سرانگشت نخل هاي مدينه بالامي رفت که تو به دنيا آمدي. پلک پنجره ها پريد وقتي چشم هاي مهربانت به سمت «ام البنين» چرخيد؛ چشم هايي که خود تفسير تشنگي تاريخ اند.
مي گويند تو از مادري شير شجاعت نوشيدي که از نسل دلاوران عرب بود و در خانه مردي بزرگ شدي که همواره نام ذوالفقارش لرزه به اندام شب انديشان مي انداخت. اصلاانگار آمده بودي تا مثل سلسله کوه ها شانه به شانه برادر باشي.
اي «قمر بني هاشم»! شايد اگر تو را نمي ديدند کسي باور نداشت که ماه روي زمين راه برود؛ ماهي که پشت و پناه خورشيد و اهل بيت اش باشد!
اي عموي همه تشنگان عالم!
تشنگي رسم خوشايندي است که تو آن را بنا گذاشتي وقتي که بر لب آب بودي و به احترام تشنگان لب هاي ترک خورده ات را به نمي آشنا نکردي. اما بنازم دست هايت را که بهترين دست هاي عالم اند. دست هايي که به رسم ادب در جلوي برادر، به سينه مي گذاشتي. دست هايي که وقتي به آب زده شد خواب موج ها را براي هميشه بر آشفت.
دست هايت آيه خواهشند
دست هايت تا خدا قد مي کشند
دست هايي سربلند و سوگوار
دست هايي مست اما روزه دار
پيش از اين هيچ دستي آنچنان توفاني نبود و روايت هيچ دستي چون ماجراي دستان باوفاي تو دهان به دهان نمي گشت؛ دست هاي معجزه گري که به پايت افتادند و بوسه گاه فرشتگان شدند. حالادر روز ميلادت، چشم هايم سقاخانه اي است که تنها دل به رودخانه فضل و کرم تو دوخته است.
روزنامه جام جم، شماره 3715 به تاريخ 23/3/92، صفحه 20 (صفحه آخر)
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2751966
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۰۳/۲۳ ساعت توسط سعیدی راد
|