برای میلاد امام رضا (ع)- جلوی پنجره فولاد دنیا حقیر می شود
هر دلی که به یاد تو می تپد، زائر تو است و تو خوب می دانی که دل هر زائر، آهوی رمیده ای ست که آمده است تا سر به زانوی مهربان تو بگذارد.
مگر مي شود به شوق پای بوسی ات به صحن و سراي باشكوهت قدم گذاشت و فرشتگان را نديد كه بالهاي خود را زير پاي زائرانت فرش كرده اند؟
مگر مي شود عطر عود و عبادت زائرانت به مشام برسد و سر از پاي شناخت؟
از همان روز كه نقارهها غربتت را فرياد كشيدند؛ پيوندي ناگسستني بين دل نازك ما و بارگاه ملكوتي تو بسته شد...
گمان مي كنم براي از تو نوشتن هم بايد اذن دخول بگيرم كه بي اذن شما اين قلم روي صفحه كاغذ به حركت در نمي آيد. پس از نو شروع مي كنم و به تو و خانواده مهربانت سلام مي كنم. سلامی از دل یک پروانه شوریده احوال به تو كه بارگاه ملكوتي ات وعده گاه دلهای عاشق است.
ای شمس الشموس!
از همه سایه ها و سیاهی ها بیزارم . از همه کس دل بریده ام. تنها و غریب در رواق
نورانی ات نشسته ام و منتظرم تا خورشید مهربانی ات در جانم طلوع کند. حالا می
خواهم با زبان شعر با تو حرف بزنم و بگویم:
آمدم تا کنار مرقد تو
دامنی اشک و آه آوردم
مثل آهوی خسته از صیاد
به حریمت پناه آوردم
ای امام رئوف!
روز میلادت چه روز با شکوهی ست و چه عطر شگفتی در جان زمین
پراکنده شده است؟
امروز همه دلهای های نگران با نگاه به ضریح تو آرام می شوند.
امروز با چشم دل می توان توس و سناباد و مشهد را دید که همراه با کبوتران شیعه به
دور گنبد نورانی ات دست افشانی می کنند می چرخند.
امروز می شود جلوی پنجره فولادت ایستاد و دست ها را به سمت آسمان دراز کرد و آنقدر بزرگ
شد تا دنیا حقیر شود.
...و امروز جرعه ای از آب سقاخانه ات هر جانی را جلا می
دهد و هر دلی را شفا.