برای میلاد امام رضا (ع): خورشيد خادم حرم تو است.
از هر چه رنگ سياهي است دل بريده ام و خود را به آستان نوراني
و پر از محبت تو رسانده ام.
چيزي به همراه ندارم كه تقديم كنم جز شوق حضوري كه گاه آسمان را به رقص مي آورد.
مگر مي شود صداي نقاره هايت را شنيد و سر از پاي شناخت؟
مگر مي شود به صحن و سراي باشكوهت قدم گذاشت و فرشتگان را
نديد كه بالهاي خود را زير پاي زائرانت فرش كرده اند؟
بارگاه ملكوتي ات پلي است از دلهاي شكسته تا عرش استجابت.
پلي است كه فرشتگان مقرب همواره از آن برايت طبق طبق سلام
و صلوات مي آورند.
آقاي من! در روز ميلادت پل هاي زيادي را پشت سر گذاشتم تا به زيارت چشمانت كه چشمه رحمت الهي است بيايم. جرعه از مهرباني ات را به ما بچشان!
مي خواستم تو را خورشيد بنامم اما ديدم خورشيد و ماه خود
خادمان حرم نوراني تو هستند.
...و ديدم هر ستاره زائري است كه بي قرار رسيدن به آستان
با بركت تو است.
...و آسمان چيست؟ جز كبوتري كه دور گنبد طلاييات در طواف
است.
آقاي غريبان!
تو غريب نيستي. غريب نوازي! و آغوش گرمت پناه دلخستگان و
گرفتاران است.
... امروز ولي خسته از آدم هاي عبوس و خيابانهاي بن بست؛
خسته از تكرار روزهاي ملال آور؛
خسته از روزنامه هاي ترشيده و كانالهاي 24 ساعته؛ كه تنها
بلدند دلشوره و كسالت تعارف كنند؛ به بارگاه آرامشت پناه آورده ام.
بگذار اعتراف كنم كه زمانه خوبي نيست. چشم ها مي بينند اما
راه را از چاه نمي شناسند.
مي دانم همه راهها به تو ختم مي شود.
حقيقت ناب شماييد و خاندان نوراني شما؛ از تو مي خواهم كه بيش از پيش هوايمان را
داشته باشيد.
حالا دلم آهوي رميده اي است كه دلتنگ نگاه صيادش شده است. نيم نگاهي از تو كافي ست تا قرار اين عاشق برهنه پاي تو تضمين شود. همين!